شد به سوی خیمه بانو با شتاب
با دلی پر آتش و چشمی پر آب
با سرشک افشاند گرد از موی شان
شانه زد بر عنبرین گیسوی شان
نزد شه آورد و بوسیدش قدح
گفت و که شاهنشه گردون خدنگ
تو سلیمان و من آن مور ضعیف
وین دو فرزند من آن ران نهیف
هدیه ی این مور اگر نا قابل است
مشکنش دل زانکه او را هم دل است
87/9/29
صفحه قبل
صفحه بعد