هرچه کردم تا ببینم روی ماهت را نشد
دیدن آن چهره ی زیبا نصیب ما نشد
حاجتم این بود زیر خیمه ات نجوا کنم
رسم عشق و عشق بازی، بازهم اجرا نشد
قدر یک ماه مبارک روی دستم حاجت است
عقده هایم در لیالی مبارک وا نشد
هر کجایی نامه ی اعمال ما را وا مکن
شیعه ای در معصیت مانند من رسوا نشد
بازهم جا ماندن و درد فراق و درد هجر
خواستم آیم به دشت کربلا اما نشد
کاروان ما نشد همراه تا باشم در حرم
دیدن شش گوشه ی ارباب رزق ما نشد
تا بیایی یادی از سقای زینب می کنم
آب را تا خیمه بردن قسمت سقا نشد
1390/7/18
صفحه قبل
صفحه بعد