در سرى نیست که سوداى سر کوى تو نیست
دل سودازده را جز هوس روى تو نیست
سینه ی غمزده اى نیست که بى روى و ریا
هدف تیر کمانخانه ابروى تو نیست
جگرى نیست که از سوز غمت نیست کباب
یا دلى تشنه ی لعل دلجوى تو نیست
عارفان را ز کمند تو گریزى نبود
دام این سلسله جز حلقه گیسوى تو نیست
نسخه دفتر حسن تو کتابى است مبین
ور بود نکته سر بسته بجز موى تو نیست
ماه تابنده بود بنده ی آن نور جبین
مهر رخشنده بجز غره ی نیکوى تو نیست
خضر عمریست که سرگشته کوى تو بود
چشمه ی نوش بجز قطره اى از جوى تو نیست
نیست شهر یکه ز آشوب تو غوغائى نیست
محفلى نیست که شورى ز هیاهوى تو نیست
مفتقر در خم چو کان تو گوئى است
چرخ با آن عظمت نیز بجز گوى تو نیست
آیت الله شیخ محمّدحسین اصفهانی(مفتقر)
1390/8/4
صفحه قبل
صفحه بعد