خم ابروی کجت قبله محراب من است
تاب گیسوی تو خود راز تب وتاب من است
اهل دل را به نیاش اگر آدابی هست
یاد دیداری رخ و موی توآداب من است
آن چه دیدم زحریفان همه هشیاری بود
درصف می زده بیداری من خواب من است
دریم علم وعمل مدعیان غوطه ورند
مستی و بیهشی می زده گرداب من است
هر کسی از گنهش پوزش و بخشش طلبد
دوست در طاعت من غافر وتواب من است
حالش لله که جز این ره، ره دیگر پویم
عشق روی تو سرشته به گل وآب من است
هر کسی ازغم و شادی است نصیبی او را
مایه عشرت من، جام می ناب من است
دیوان امام خمینی، ص57
1390/8/4
صفحه قبل
صفحه بعد