از غم ِ هجر دلم شوق گریبان دارد
دل هجران زده آیا سر و سامان دارد؟
نه فقط در غم ِ دلبر دلِ من میسوزد
هرطرف مینگرم عاشق حیران دارد
چند سال است که من منتظرم برگردی
ای مسافر! سفر هجر تو پایان دارد؟!
گر که یوسف نکند میل به دیدار وطن
دلِ یعقوب به برگشتنش ایمان دارد
کرم توست که ما را بخری ورنه گدا
چه متاعی جهت عرضه به سلطان دارد
هرچه گفتیم، کمی از غمتان هم نشده
کربلایت چقدر رنج فراوان دارد
شب و روز تو شده گریه به غمهایِ حسین
چشمهایت خبر از سینه ی سوزان دارد
عالم از گفتن یک نام دگرگون شده است
چه سروشی است که این ذکر حسین جان دارد
1391/8/28
صفحه قبل
صفحه بعد