آن دل که به یاد شما نبود
شایسته هیچ بها نبود
از هاتف غیب شنیدستم
حرفی که به حال خطا نبود
آن دل نه دل است که آب و گل است
گر طور تجلی ما نبود
درد دل عاشق بی دل را
جز جلوه یار دوا نبود
افسوس که خاطر شاطر شاه
گاهی به خیال گدا نبود
با لاله روی تو محرم شمع
ما محرومیم و روا نبود
در حلقه زلف تو دست زدن
جز قسمت باد صبا نبود
مهجورم و مفتقرم لیکن
در کار تو چون و چرا نبود
آیت الله غروی اصفهانی
1392/9/9
صفحه قبل
صفحه بعد