گفتم که: روى خوبت از من چرا نهانست؟
گفتا: تو خود حجابى ورنه رخم عیانست
گفتم: مرا غم تو، خوشتر ز شادمانى
گفتا که: در ره ما، غم نیز شادمانست!
گفتم: فراق تا کى؟ گفتا که: تا توهستى
گفتم: نفس همین ست، گفتا: سخن همانست
گفتم که: حاجتى هست، گفتا: بخواه از ما!
گفتم: غمم بیفزا، گفتا که: رایگانست!
گفتم: ز (فیض) بپذیر این نیم جان که دارد
گفتا: نگاه دارش، غمخانهى تو، جانست
1388/11/29
صفحه قبل
صفحه بعد