دانلود سبک
ای گهر ناب دو دریا حسن (ع)
ماه دو خورشید دل آرا حسن (ع)
روشنی چشم و دل مصطفی
مظهر الله تعالی حسن (ع)
سیّد و مولای شباب بهشت
رهبر خلق دو جهان یا حسن (ع)
ماه محمّد(ص) که به ماه خدا
مهر جمالت شده پیدا حسن (ع)
شمع فروزنده ی بزم کسا
دسته گل حضرت زهرا حسن (ع)
شام فراق از نفست روز وصل
شهر صیام از تو مصفّا حسن (ع)
دست تو دست کرم کبریا
روی تو مرآت خدا یا حسن (ع)
مدح تو فوق سخن عالم است
هر چه بگویند به وصفت کم است
--
کعبه ی دل قبله ی جان روی تو
لیله ی قدر نبوی موی تو
خیل ملک سجده به آدم کنند
سجده ی آدم به سر کوی تو
با همه روشنگریش آفتاب
سایه ای از قامت دلجوی تو
از نفس صبح گلستان عفو
می شنوم می شنوم بوی تو
چشم عنایات تو سوی همه
دست گدائیّ همه سوی تو
برادر و مادر و جدّ و پدر
با سخن وحی ثنا گوی تو
خُلق نبی خَلق علی خوی حق
خُلق تو و خَلق تو و خوی تو
روی تو تا پرده گشا می شود
ماه خدا ماه خدا می شود
--
روی تو قرص قمر فاطمه (س)
آینه ی دادگر فاطمه (س)
لب بگشا و بفشان از دهن
دُرّ سخن چون پدر فاطمه (س)
در همه حال از همه دل می بری
جان به فدات ای پسر فاطمه (س)
گاه تماشای تو حسن خدا
جلوه کند در نظر فاطمه (س)
گاه، گل شانه ی پیغمبری (ص)
گاه، چو جانی به بر فاطمه (س)
همدم روز و شب شیر خدا
مونس شام و سحر فاطمه (س)
باغ بهشت آمده باغ بهشت
از نفست ای پسر فاطمه (س)
چشم علی بر قد و بالای توست
دوش نبی مرکب والای توست
--
ای کفی از کفّه ی جودت ارم
عادت تو لطف و عطا و کرم
خانه ی وحی از نفست باغ گل
ملک حجاز از قدمت محترم
صورت و پیشانی و لعل لبت
بوسه گه حضرت خیرالامُم
سجده به دیوار بقیعت برد
سعی و صفا، رکن و مقام و حرم
با تو غم عالم و آدم سرور
بی تو سرور دو جهان درد و غم
لطف تو از کفّه ی هستی فزون
شکر دو عالم به عطای تو کم
سرو قد حُسن فروشان همه
پای قد و پیش جمال تو خم
خُلق تو و خوی تو یکسر حسن
بلکه سراپات حسن در حسن
--
ای به کرامت شده مشهور تر
نام تو در عترت خیرالبشر
بیت تو هر روز به هر صبح و شام
مجمع خیل فقرا سر به سر
جز تو ندیدم که به دشمن دهد
آب و غذا، گنج و درم، سیم و زر
او به تو دشنام دهد، تو پناه
او فکند سنگ و تو بخشی گهر
از تو سزد از تو چنین حُسن خُلق
ای حسن ای ختم رسل را پسر
یک بشر و آن همه خوی خدا
یک پسر و این همه خُلق پدر
ای ز عطای تو عدو شرمگین
ای به وجود تو علی مفتخر
تو اوّلین سبطیُ و دوّم ولی
سیدنا یا حسن بن علی (ع)
--
ماه، ولی ماه فلک گستری
مهر، ولی مهر خدا منظری
گاه عطا گاه سخن گاه رزم
حیدری و حیدری و حیدری
میوه ی باغ دل ختم رسل
دسته گل فاطمه ی اطهری
زآنچه که گفتند و بگویند باز
برتر و بالاتر و والاتری
هم تو به گلزار دو گیتی گلی
هم تو ز خوبان دو عالم سری
نخل کمال نبوی را ثمر
شهر علوم عَلَوی را دری
تو حسنی تو حسنی تو حسن
حُسن تو نازم که حسن پروری
حُسن فروشان همه خاک درت
من به فدای پدر و مادرت
--
جود و عطای تو عطای خداست
مدح و ثنای تو ثنای خداست
آینه ی طلعت زیبای تو
آینه ی غیب نمای خداست
خطبه بخوان خطبه چو بابت علی
ای که صدای تو صدای خداست
خانه ی توست ای پسر فاطمه
این دل بشکسته که جای خداست
قبله کند ماه جمال تو را
دیده که مشتاق لقای خداست
مهر و ولای تو بود راه ما
ای که ولای تو ولای خداست
صبر و سکوت تو نگهبان دین
ای که ولای تو ولای خداست
تو خلف صالح پیغمبری
جنگ و یا صلح کنی رهبری
--
صبر تو در اوج خطر گر نبود
مکتب قرآن و پیمبر نبود
بر دل تاریک و سپاه عدو
تیزتر از صلح تو خنجر نبود
تیر سکوت تو ز شمشیر، کم
بر جگر خصم ستمگر نبود
صلح تو در بین دغل دوستان
بود بجا چاره ی دیگر نبود
ورنه که در تیرگی و روشنی
آشتی و صلح میسّر نبود
از پسر هند، کسی پست تر
وز پسر فاطمه برتر نبود
بدون اندیشه و تدبیر تو
نهضت خونین برادر نبود
نیست نهان از نظر هیچ کَس
صلح تو تجدید قوا بود و بس
--
حیف که یاران تو دین باختند
سخت به تضعیف تو پرداختند
قوم نمک خوار و نمکدان شکن
رفته و با دشمن تو ساختند
یکسره در پاسخ حق نمک
بر تو ز تزویر و حیل تاختند
با تو، ولی قدر تو را هیچ گاه
ای پسر فاطمه نشتاختند
کوردلان کز تو گرفتند تیغ
پیش عدویت سپر انداختند
از شرر فتنه دلت را مدام
شمع صفت، سوخته بگداختند
حلم نبی را ز تو دیدند و باز
اجر نبی را به تو پرداختند
با تو چنین شیوه، عدالت نبود
زخم زبان، مزد رسالت نبود
--
پور معاویه ستم گستر است
پست و پلید است و جنایتگر است
مادر او هند جگر خواره بود
مادر تو فاطمه اطهر است
او ز ابوسفیان دارد نسب
باب تو فخر دو جهان حیدر است
تو ز همه خوب تران خوب تر
او ز همه بد صفتان بدتر است
صلح تو با او نبود آشتی
مصلحت امت پیغمبر است
حکم تو در دایره ی صلح و جنگ
حکم خدای احد داور است
بنده ی فرمانبر ذات خداست
هر که تو را بنده ی فرمانبر است
تا سند صلح تو امضا شده
مشت عدو پیش همه واشده
--
ای تو کریم و همه عالم گدا
وی به رهت جان دو عالم فدا
از تو جدائی نکنم هیچ گاه
گو که شود بند ز بندم جدا
جای تو باشد به بقیع دلم
کز نفسم سر زده بوی خدا
پاسخ حق گشت جواب کسی
کز دل بشکسته تو را زد صدا
آدم اگر احسن خلق آمده
عاشق حسن تو شد از ابتدا
عشق تو ما را شده فُلک نجات
مهر تو ما راست چراغ هُدا
راه بقیعت به سویم باز کن
زنگ غم از سینه ی تنگم زدا
خار رهم جاه رفیعم بده
راه به گلزار بقیعم بده
--
کاش شبی شمع مزارت شوم
نور فشان در شب تارت شوم
تو گل بی خاری و بگذار من
گرد تو بنشینم و خارت شوم
صبر و قرارم بِرُبا تا مگر
عاشق بی صبر و قرارت شوم
یا گذرم از حرمت چون نسیم
یا که شوم اشک و نثارت شوم
زاغ سیاهم، چه شود از کرم
با نگهی بلبل زارت شوم
روی نهم بر روی خاک بقیع
اشک فشان، گرد مزارت شوم
سوز بده تا که ز سر تا بپا
سوخته از شعله ی نارت شوم
غرق گنه (میثم) آلوده ام
گر چه بدم عبد شما بوده ام
1396/3/18
صفحه قبل
صفحه بعد