Back Home

اشعار محمل

اشعار اهل بیت علیه السلام


قامت سرو از صبوریم خمید
پاى منبر جان به لبهایم رسید

آن که دائم سنگ دین بر سینه زد
نیزه بر پایم ز راه کینه زد

دیگرى مى ‏گفت با من اینچنین
السلام یا مذل المسلمین

آتش دل از رخم پیدا نبود
غصه ‏هاى من یکى دو تا نبود

خانه‏ ى ما خالى از جانانه شد
در عزاى مصطفى جانانه شد

ناگهان دلشوره بر جانم فتاد
گوئیا عالم ز حرکت ایستاد

وه چه این بى حرمتی ها زود بود
مادرم در هاله‏ اى از دود بود
89/10/18
صفحه قبل صفحه بعد