صفر تمام شد و طی نشد عزای حسن
هزار حیف که شد زهر کین جزای حسن
به غربتش چه بگویم، رسول اکرم گفت
که ماهیان همه گریند از برای حسن
اگرچه آب شد و سوخت بی صدا چون شمع
محیط، پر شده از اشک بی صدای حسن
به حشر با گل لبخند می شود محشور
خوشا کسی که کند گریه در عزای حسن
گمان نبود نمک ناشناس ها به ستم
کنند خنجر خود را فرو به پای حسن
هنوز بر بدنش زخم تیرها پیداست
هنوز شهر مدینه است کربلای حسن
کسی که فاطمه را کشت قاتل حسن است
به روز حشر شهادت دهد خدای حسن
ز بس به پیکر پاکش نشست تیر ستم
به روی شانه بدن گشت نی نوای حسن
غریبِ شهر مدینه، غریب رفت به خاک
غریب تر حرم و صحن با صفای حسن
از آن زمان که خدا خلق کرد «میثم» را
دل شکسته ی او بود آشنای حسن
غلامرضا سازگار
1392/10/9
صفحه قبل
صفحه بعد