یک یار باوفا که شود یاورش نداشت
امید یاری از طرف همسرش نداشت
یوسف ترین عزیز خدا بود و ای دریغ
عزت میان مردم دور و برش نداشت
ویرانه باد مسجد شهری که هیچ گاه
جایی برای سبط نبی منبرش نداشت
نفرین به سائلی که غنی شد از او، ولی
اندازه معاویه هم باورش نداشت
از کودکی زیاد زکوچه نمیگذشت
از کوچه خاطرات خوشی در سرش نداشت
گیسوی او به خاطر یک غم سپید شد
اینکه قدی بلند تر از مادرش نداشت
مرتضی جام آبادی
1400/6/23
صفحه قبل
صفحه بعد