کن مرا سیر تماشا زینب
می روم در بر زهرا زینب
در غمم اشک مَیفشان ز دو عین
بعد من جان تو و جان حسین
دیگر از زندگی و عمر چه سود؟
بودنم مردن تدریجی بود
نه همین زَهر خسان کشت مرا
طعنه و زخم زبان کشت مرا
ساغرم پر شده از خون دلم
از دل و صبر دل خود خجلم
دُرد غم ریخت به به جامم گردون
قوت من خون، جگرم خون، دل خون
کشتی ام طُعمه گرداب شده ست
قطره قطره دل من آب شده ست
دشمن آتش که به جانم می زد
دوست هم زخم زبانم می زد
دیده ام خانه ی در آتش و دود
گلبُن سوخته و یاس کبود
پدرم خانه نشین شد، دیدم
مادرم نقش زمین شد، دیدم
علی انسانی
1387/11/3
صفحه قبل
صفحه بعد