از سفر آمد، زینب کبری
خون جگر آمد، زینب کبری
آه و واویلا صد آه و واویلا
داغ تو شد جان کندن زینب
بی وفایی شد ماندن زینب
جای زنجیر و گردن زینب
زخم کعب و نی بر تن زینب
آه و واویلا صد آه و واویلا
از پی ات ای ماه روز و شب رفتم
با اسیران در تاب و تب رفتم
از تو بر نیزه می گرفتم جان
از پی راست جان به لب رفتم
آه و واویلا صد آه و واویلا
در خرابه شب، نور و باران شد
نیمه شب درد طفل تو درمان شد
راس تو بر طفل خسته مهمان شد
بو سه از لبها کرد و بی جان شد
آه و واویلا صد آه و واویلا
--
آخر ای لشگر من مسلمانم
مصطفی جدم مرتضی بابم
تشنه می برید راسم از پیکر
کی کشد کافر تشنه مهمان را
آه و واویلا صد آه و واویلا
1387/11/25
صفحه قبل
صفحه بعد