دیده گشا ای همه هست زینب
قرآن بود به روی دست زینب
آهسته ای درمان دردم
من آمدم دورت بگردم
واویلتا آه و اویلا
فدای آن دو چشم خونبار تو
حسین من خدا نگه دار تو
ببین تو با دلم چه کردی
چرا به خیمه بر نگردی
«دانم دگر که بر نگردی »
واویلتا آه و اویلا
بر دیده ی من اشک تنهایی است
وداع جسم و جان تماشایی است
فدای آن روی چو ماهت
اشک من و طفلان سپاهت
واویلتا آه و اویلا
شمر لعین و جسم پاره پاره
زهرای اطهر می کند نظاره
روح امامت بر زمین است
زین ماجرا عالم غمین است
واویلتا آه و اویلا
1387/10/6
صفحه قبل
صفحه بعد