می برید اما بروی ناقه عریان چرا؟
می دهید این گونه بر آزار ما فرمان چرا؟
ما ز یثرب آمدیم، آنجاست منزلگاه ما
می برید اینک به شام و کوفه ویران چرا؟
تازیانه بر تن گلهای زهرا می زنید
می کنید آخر چنین دلجوئی از مهمان چرا؟
لحظه ای آهسته تر، تا خویش را سامان دهیدم
می برید اینگونه ما را بی سر و سامان چرا؟
گر مسلمانید، ای غارتگران باغ دین
بر فراز نی زدید آیینه قرآن چرا؟
بال و پر بستید از مرغان گلزار نبی
نیلگون گردید از سیلی رخ طفلان چرا؟
گاه می خندید و گه بر حال ما گریان شوید
مانده اید از کوفیان در کار خود حیران چرا؟
گر که می دانید ما زُرّیه ی پیغمبریم
بردن این خاندان در گوشه زندان چرا؟
یاسر
89/10/9
صفحه قبل
صفحه بعد