Back Home

اشعار محمل

اشعار اهل بیت علیه السلام


رویِ نِی مویِ تو در باد رها افتاده
در فضا رایحه ای روح فزا افتاده

سرِ تو می رود و پیکر تو می ماند
از هم آیاتِ وجودِ تو جدا افتاده

آتش آن نیست که در خرمن پروانه زدند
آتش آن است که در خیمه یِ ما افتاده

دمِ گودال دلم ریخت که انگشتت کو؟
حق بده خواهرت اینگونه ز پا افتاده


عاقبت دید رباب آنچه نباید می دید
آنقدر زار زده تا ز صدا افتاده

من به میل خود از اینجا نروم، میبَرَدَم
تازیانه که به جانِ تن ما افتاده

میشمارم همه طفلان حرم را دائم
وای که دخترکت باز کجا افتاده؟

زجر رفته ست سراغش که بیارد او را
آمد اما به رویش پنجه به جا افتاده

هق هقش پاسخ من شد که از او پرسیدم
دو سه دندانِ تو ای عمه چرا افتاده؟


محمد رسولی


1397/6/31
صفحه قبل صفحه بعد