نوری به نسل ساقی کوثر اضافه شد
ماهی به روی دامن مادر اضافه شد
مولودی آمد و نمک نان خلق شد
بر رزق سفره ها دو برابر اضافه شد
وقتی که پا به روی زمین زد خدای عشق
از این به بعد واژه ی نوکر اضافه شد
امروز با ولادت ارباب یک نفر
بر شافعان عرصه ی محشر اضافه شد
از معجزات نور وجود حسین بود
بر بال های فطرس اگر پر اضافه شد
با دیدن حسین، حسن افتخار کرد
بر میوه های قلب پیمبر اضافه شد
این شد که ما به نان و نوایی رسیده ایم
از برکت حسین به جایی رسیده ایم
--
آدم ز گریه بر غم او آبرو گرفت
امشب مسیح از دم او آبرو گرفت
هر کس که گریه کرد برایش عزیز شد
از روضه ها و ماتم او آبرو گرفت
موسی عصا به دست رها کرد طور را
آمد و از محرم او آبرو گرفت
خضر نبی که زندگیش جاودانه شد
از قطره های زمزم او آبرو گرفت
دنیا ز اعتبار مسیح و کلیم و نوح
یا از نگین خاتم او آبرو گرفت؟
من مطمئنم هر که به بالا رسیده است
از ریشه های پرچم او آبرو گرفت
این واژه در تمام جهان نقش پرچم است
ارباب ما معلم عیسی بن مریم است
--
از آسمان به سوی زمین این ندا رسید
مژده به هم دهید که خون خدا رسید
تکمیل شد حدیث بلند رسول عشق
یعنی که تک ستاره ی اهل کسا رسید
در ازدحام خیل گدا می شود شنید
سلطان عشق، پادشه کربلا رسید
حال و هوای مستی ما بی دلیل نیست
امشب حسین فاطمه ارباب ما رسید
جذب خودش نموده تمامی خلق را
مثل پیمبری که ز غار حرا رسید
امشب تبرکی ز درش خاک می برند
آنان که هر کدام به قومی پیمبرند
--
حساس بود فاطمه بر گریه های او
بر بوسه ی نبی به تن و دست و پای او
پروانه های سوخته ی دور شمع او
جبریل می شوند همه از دعای او
صدها مسیح دم همه بیمار او شدند
حلقه زدند بر در دارالشفای او
ثابت شود به خلق ازل تا ابد که نیست
خاکی شبیه تربت کرببلای او
ما که بهشت را همگی لمس کرده ایم
هر شب میان گریه و در روضه های او
وقتی که ذره پروری اصل صفات اوست
پس سینه زن شدن یکی از معجزات اوست
--
بر سینه غیر نام تو را حک نمی کنیم
از بین سینه عشق تو را دک نمی کنیم
هر کس که در مقابل تو صف کشیده است
ما به حرامزادگی اش شک نمی کنیم
خود را به پیش هیچ کسی جز خود شما
آقا به جان فاطمه کوچک نمی کنیم
ما سیب سرخ سینه خود را حسین جان
با معصیت به عشق شما لک نمی کنیم
لطف تو بود بر دل مسکین پناه داد
ما را رقیه ات سر این سفره راه داد
--
آن دختری که فاطمه ی کاروان شده
آن که سه سال داشت ولی قد کمان شده
از آن زمان که رأس تو را روی نیزه دید
مانند عمه جان خودش روضه خوان شده
جان داد و در عوض ز لبت بوسه ای گرفت
از آن لبی که بوسه گه خیزران شده
طفل سه ساله ای که پر از خار شد تنش
از بس دویده اند پی اش نیمه جان شده
در مجلس یزید که حرف از کنیز شد
زهرای کاروان تو سخت امتحان شده
امشب تو آمدی و به ما اشک می دهند
ما تشنه ایم و باده از آن مشک می دهند
مهدی نظری
1394/2/30
صفحه قبل
صفحه بعد