پیکر قرآن، نشان تیرهاست
آیه آیه، طعمه ی شمشیرهاست
جسم پاک یوسفی در خون و خاک
مثل قلب پیر کنعان، چاک چاک
یک گل خونین و هفتادو دو داغ
تشنه کام افتاده در دامان باغ
برگ های خشکش از خون، تر شده
غنچه روی سینه اش پرپر شده
سنگ دشمن، درّ نایاب من است
تشنگی، شیرین ترین آب من است
کاش تا بازم فدایی آورم
بود هفتاد و دو یار دیگرم
کاش صدها عون و جعفر داشتم
قاسم و عباس و اکبر داشتم
کاش می دادی مرا، صد طفل شیر
تا سپر می شد گلوشان پیش تیر
این من و این شعله ی تاب و تبم
این بیابان گرد کویت، زینبم
عهد بستم با تو تا پای سرم
رخ کند تقدیم سیلی، دخترم
حکم کن؛ فرمان تو، نور است نور
تا گذارم چهره بر خاک تنور
دوست دارم پیش چشم زینبم
چوب دشمن بوسه گیرد از لبم
ای ملائک، رو در این هامون کنید
شمر را از قتلگه بیرون کنید
ای عزیز فاطمه دادی بزن
آخر ای مظلوم، فریادی بزن
چاره خصم بداعین کن، حسین
لب گشا، یک لحظه نفرین کن حسین
ای یم رحمت نمی از ابر تو
ای دو صد ایوب مات صبر تو
چشم هستی بر تو خون بارد حسین
صبر هم اندازه ای دارد حسین
گرده باغ لاله ات خار و خس است
عترتت در بین دشمن بی کس است
قلب دریا سوخته چون حنجرت
از صدای آب آب دخترت
پیکرت آغشته با خون دل است
طره ات در پنجه های قاتل است
یا ز دست قاتلت خنجر بگیر
یا ره گودال بر مادر بگیر
کربلا، این رسم مهمانداری است؟
از گلوی میهمان، خون جاری است
ای جفا جوی ستمگر، آسمان
کار خود را کردی آخر، آسمان؟!
با تو گفتم چرخ بازیگر نگرد
با تو گفتم آسمان، دیگر نگرد
دیدی آخر فتنه ها انگیختند
بر زمین، خون خدا را ریختند
تیغ قاتل زین جنایت خون گریست
من نمی دانم که زهرا چون گریست
مانده در نای گلو آوای من
وای من ای وای من ای وای من
کربلا دریایی از خون آمده
شمر از گودال بیرون آمده
قرص خورشید است در پیراهنش
می چکد خون خدا از دامنش
آن سر ببریده گویی دم به دم
می خورد لبهای عطشانش به هم
ریزد از چشمان خونریزش گلاب
زیر لب آهسته گوید آب آب
غلامرضا سازگار"میثم"
1393/8/13
صفحه قبل
صفحه بعد