هر سو فتاده پیکر آن گل عذارها
چون لاله های رُسته به هر جو کنار ها
بر باد رفته اند، چو گل شاخه های سرخ
از بوستان سبز نبی، یادگار ها
یک سو فتاده پیکر عباس، غرق خون
بنشسته روی پیکر پاکش غبار ها
سوی دیگر جنازه ی صد پاره ی علی است
افتاده روی پشته ای از خاک و خار ها
اصغر چو نوشکفته گل افتاده روی خاک
نوشین لبش چو غنچه ی سرخ انار ها
یک سو حبیب خفته، چو پیری کنار دیر
برسینه اش زخنجر دشمن، شیار ها
حُر خفته روی خاک، چو مستی کنار جام
از زخم تیغ و خنجر آن بی تبار ها
محمد حسن زورق
جرس فریاد می دارد، ص682
1394/8/2
صفحه قبل
صفحه بعد