اگر صبح قیامت را شبی است، آن شب است امشب
طبیب از من ملول و جان ز حسرت بر لب است امشب
فلک! از دورِ ناهنجارِ خود لختی عنان در کش
شکایت های گوناگون مرا با کوکب است امشب
برادر جان یکی سر بر کن از خواب و تماشا کن
که زینب بی تو چون در ذکر یا رب یا رب است امشب
جهان پُر انقلاب و من غریب، این دشت پُر وحشت
تو در خواب خوش و بیمار در تاب و تب است امشب
سرت مهمانِ خولیّ و تنت با ساربان همدم
مرا با هر دو اندر دل، هزاران مطلب است امشب
بگو با ساربان امشب نبندد محمل لیلا
ز زلف و عارض اکبر، قمر در عقرب است امشب
صبا از من به زهرا گو، بیا شام غریبان بین
که گریان دیده ی دشمن به حال زینب است امشب
نیر تبریزی
دیوان نیر تبریزی، ص 142
1394/8/2
صفحه قبل
صفحه بعد