دل ریش شد ز غم، به دلم نیشتر مزن
آتش به خرمن من از این بیشتر مزن
از داغ خشکی لب او، چشم ها تر است
دست تو خشک، آتش بر خشک و تر مزن
این لب، هزار بار مرا بوسه داده است
گر می زنی، برابر دختر دگر مزن
ای چوب خیزران! تو ادب کن، فرو میا
خود را به جای بوسه ی خیرالبشر مزن
دستت شکسته باد! که دندان او شکست
ای سنگدل، تو سنگ به دُرج گهر مزن
من دست بر سر و تو به سر، چوب می زنی
بر نخل آرزوی جهانی، تبر مزن
از طشت هم به عمه، پدر می کند نگاه
بر خرمن وجود من و او شرر مزن
دعوت از او کنم که به ویرانه سر زند
ای مرغ روح، از قفس سینه پر مزن
علی انسانی
89/10/16
صفحه قبل
صفحه بعد