Back Home

اشعار محمل

اشعار اهل بیت علیه السلام


وقتی رسید قافله در مجلس یزید
بالا گرفت قائله در مجلس یزید

اشک سر بریده درآمد که پاگذاشت
زینب میان سلسله در مجلس یزید


زینب رسید و دور و برش جمع خسته‌ای
با پای پر ز آبله در مجلس یزید

داغ رباب تازه شد آن لحظه‌ای که دید
بالا نشسته حرمله در مجلس یزید

با کینه‌ای به قدمت تاریخ کفر، داشت
با دین سر مقابله در مجلس یزید

دف‌‌ها به روی دست، و کِل می‌کشید مست
مطرب میان هلهله در مجلس یزید

بزم شراب بود و چه کردند پای تشت
رقاصه‌ها پِیِ صِله در مجلس یزید

ای وای بین جام شراب و سر امام
چندان نبود فاصله در مجلس یزید

بالا که رفت چوب، سه ساله بلند شد
صبرش نداشت حوصله در مجلس یزید


شد اشک چشم، بغض و بدل کرد این چنین
آتش‌فشان به زلزله در مجلس یزید

صحبت که از خرید و فروش کنیز شد
افتاد باز ولوله در مجلس یزید

خون خورد زینب و جگرش پاره‌پاره شد
از دست إبن آکله در مجلس یزید

مصطفی متولّی


1399/7/2
صفحه قبل صفحه بعد