کی دیده کنار هم جام می و قرآن را
جام می و قرآن و چوب و لب عطشان را
ای فاطمه اطهر ای دختر پیغمبر
در طشت طلا بنگر وجه اللهِ سبحان را
فریاد که سوزاندند آخر دل زینب را
افسوس که بشکستند آن گوهر دندان را
زینب که ز صبر او صبر آمده در حیرت
یک باره در آن مجلس زد چاک، گریبان را
چوب و لب و دندان بود، زینب که پریشان بود
میکرد پریشانتر گیسوی پریشان را
یارب جگرم شد خون دیدم که یزید دون
با چوب زند بوسه لعل لب مهمان را
قلب نبی آزردند در مجلسِ میْ بردند
هم آیه تطهیر و، هم سوره فرقان را
فریاد از آن چوب و، افسوس بر آن دندان
کز سوره جدا کردند، یک آیه قرآن را
دردا که در آن محفل آن شامی سنگین دل
از بهر کنیزی خواست دختِ شهِ خوبان را
فریاد که از این غم خون شد جگر عالم
آتش زدی ای «میثم» این عالم امکان را
غلام رضا سازگار
89/10/15
صفحه قبل
صفحه بعد