تا چند زنى ظالم، چوب این لب عطشان را
بردار از این لب ها، این چوب خزیران را
آخر نه تو را این سر، مهمان بُوَد اى کافر
تا چند روا دارى، آزردن مهمان را
در نزد تو تقصیرش، جز خواندن قرآن نیست
با چوب نیازارد، کس قارى قرآن را
بهر چه زنى هى چوب، بر بوسه گه احمد
او بوسه مدام از مهر، زد این لب ودندان را
تا چند کنى ظالم، خون در دل اطفالش
منماى پریشان تر، این جمع پریشان را
گلزار پیمبر را، از کینه خزان کردی
الحال مکن خاموش، این بلبل خوش خوان را
صغیر اصفهانی
89/10/16
صفحه قبل
صفحه بعد