Back Home

اشعار محمل

ورود کاروان امام حسین علیه السلام به شام


اسرار نهان را سر بازار کشیدند
آتش به دل عترت اطهار کشیدند

دروازه ی ساعات که در شأن حرم نیست
ناموس خدا را سوی انظار کشیدند

بازار یهود آبروی اهل حرم رفت
از پیرهن پاره ی ما کار کشیدند

با سوت و کف و هلهله و رقص و جسارت
دردِ دل ما را همه جا جار کشیدند

تا خواست، تماشایی مان کرد ستمگر
با بی ادبی در بر حضّار کشیدند

ای کاش که چون کوفه غم سیلی مان بود
ما را به سوی مجلس کفار کشیدند

ای کاش فقط سنگ به سرها زده بودند
بر گریه ی ما قهقهه بسیار کشیدند

هر بار که بی عاری شان خنده بما زد
زخمی به دل حیدر کرار کشیدند

ای سهل بگو از صدقه سوخت دل ما
خون از جگر احمد مختار کشیدند

از مردمشان هیزتر اینجا خودشانند
خون بود که از چشم علمدار کشیدند

با این که خدا، حافظ ناموس خودش بود
با حرف کنیزی به جگر خار کشیدند

از مجلس بیگانه به ویرانه که بردند
فریاد سر عصمت دادار کشیدند

ما را پس از آن بزم شراب اشک نمانده
بس چوب به لب های گهر بار کشیدند

با رأس بریده سخن این بود دمادم
یک آیه بخوان،کار به اغیار کشیدند

این شام بلا لکّه ی ننگی است به تاریخ
اسرار نهان را سر بازار کشیدند


از وبلاگ حاج محمود ژولیده


1392/9/11
صفحه قبل صفحه بعد