ای ز حریم تو حرم، گوشه ای!
وی ز عطای تو جنان خوشه ای
موسی طور ازلیّت سلام
مشعل نور ازلیّت سلام
روح مناجاتی و خیرالعباد
قبله ی حاجاتی و باب المراد
هفت فلک گوشه ای از درگهت
هشت بهشت آمده فرش رهت
بحر ولایت گهر فاطمه
موسی جعفر، پسر فاطمه
پله ی تختت قللِ عالمین
جای گرفتی ز چه در کاظمین؟
ای همه شب دور سرت گشته عرش
پای نهادی ز چه در چشم فرش؟
برتر از آنی که ثنایت کنم
جان چه بود تا که فدایت کنم؟
بین امامان بنی فاطمه
حلم تو مشهورتر است از همه
هم به قضا هم به قدر ناظمی
کاظمی و کاظمی و کاظمی
سلسله پیمان تو از ابتداست
سیر عروج تو ز خود تا خداست
رشته ی تسلیم تو زنجیرها
مشعل شبهای تو تکبیرها
محبس تو سینه ی سینای نور
قعر سیه چال به از کوه طور
زمزمه های تو صدای خدا
هر نفست بود برای خدا
در دل تاریک سیه چالها
همسخن دوست شدی، سالها
یوسف فاطمه تو و قعر چاه؟
همدم شام و سحرت اشک و آه؟
محبس در بسته ی تو چاه بود
هر نفست سیر الیالله بود
خصم ستمکار حقیر تو بود
سلسله پیوسته اسیر تو بود
نور ز نار تو برافروخته
زهر ز سوز جگرت سوخته
بسته همه روزنه های قفس
تنگ شده در دل تنگت نفس
کس نشنیده شجر طور دل
غرق شود در وسط آب و گل
چاه کسی دیده شود حبس ماه؟
ماه شنیدید که افتد به چاه؟
کشته ی صیاد ستمگر شدی
مشت پری گشتی و پرپر شدی
گرچه ز جاه تو خبر داشتند
چار نفر جسم تو برداشتند
حیف که شد با همه خون دلت
مشیّع جنازه ات قاتلت
بر همگان داد ندا آن لعین
که رهبر رافضیان است این
حیف که خون جگرت قوت شد
تخته ی در، بهر تو تابوت شد
ای علی و فاطمه را نورعین
وی دل بشکسته تو را کاظمین
ماه رجب بر تو محرّم شده
وقف غمت گریه ی «میثم» شده
90/4/6
صفحه قبل
صفحه بعد