ابی عبدالله
دیده به تیغ دوختم، تا مگر از دعای تو
تو نگه افکنی و من، سر فکن به پای تو
مرگ بود سعداتم، که لحظه شهادتم
سایه فکنده بر سرم، قامت دل ربای تو
گه بدنم به عشق تو، کوچه به کوچه می رود
گاه سر بریده ام، گریه کند برای تو
روی کبود دخترم، هدیه به ناز دانه ات
جان دو ماه پاره ام، هر دو شود فدای تو
ای نفست روان من، کوفه میا به جان من
ورنه به نوک نی رود، راس زتن جدای تو
چنگ زنند گرگ ها، بر تن پاره پاره ات
شسته زخون سر شود، روی خدا نمای تو
ای که همه وجود من، در غم توست نی نوا
بوده به گوشم از ازل، قصه ی کربلای تو
کاش به دشت کربلا، بودم و کشته می شدم
با شهدای نی نوا، در صف نی نوای تو
1387/9/15
صفحه قبل
صفحه بعد