مدینه شهر رسالت محیط غمها بود
بکوچه کوچه ی آن ناله بود و غوغا بود
حکایت از غم هجرانِ مصطفی میکرد
قیامتی که به شهر مدینه بر پا بود
نفس نفس زدنش بود پیک رحلت او
که از وجود وی آثار ضعف پیدا بود
بدست داشت بلالش عصای منشوقش
که بر قصاص رسولخدا مهیا بود
غمی بزرگ به سرها فکند سایه دریغ
که بار این همه غم روی دوش مولا بود
ز خانه ای که بِبُردند جسم احمد را
نشانه های جدایی ز شهر دلها بود
به خانه اشکِ عزا، در سقیفه طرح نفاق
به خانه شور غم و در سقیفه شورا بود
بناله امت اسلام جمع گشته ولی
میان جمع علی بود آنکه تنها بود
تمام بر سر یک حرف متفق گشتند
که آن گرفتن حق علی و زهرا بود
بزیر سقف سقیفه چها که روی نداد
هر آنچه بر سر امت رسید از آنجا بود
89/11/11
صفحه قبل
صفحه بعد