Back Home

اشعار محمل

اشعار امام رضا علیه السلام


آسمان دلگیر بود این جا، زمینش خسته بود
قرن ها بال کبوتر، پای آهو بسته بود

سرزمین عشق بود اما سلیمانی نداشت
ملک عاشق ها هزاران سال سلطانی نداشت

باده نوشان شهرشان یک عمر بی میخانه بود
دست پیمان بسته ی این قوم بی پیمانه بود

تا سحرگاهی ورق برگشت و خوش شد سرنوشت
آمد و خاک خراسان تکه ای شد از بهشت

کعبه و حج فقیران بود، می دانی چه کرد؟
آمد و ذیقعده در تقویم ما ذیحجه کرد


سرزمین تشنه ی ما بعد از آن میخانه داشت
ساقی خوش ذوق در میخانه، سقاخانه داشت

بعد از آن دستان ما در دست گوهر شاد بود
مثل عیسی قبله ی ما پنجره فولاد بود

تا که او را دیده، بند از پای آهو وا شده
از همان روز است چشم آهوان زیبا شده

از همان روز است این دل ها کبوتر می شوند
از تماس چوب پرها صاحب پر می شوند

چشم وا کن کور مادر زاد! گنبد را ببین
نور صحن عالم آل محمد را ببین

چشم وا کن پاره ای از پیکر پیغمبر است
یا علی گویان بیا! هم نام جدش حیدر است

گوش کن این جا دل هر سنگ می گوید رضا
سینه ی نقاره با آهنگ می گوید رضا

نور می گوید رضا، انگور می گوید رضا
مشهد از نزدیک، قم از دور می گوید رضا

مُهر می گوید رضا، سجاده می گوید رضا
خضر این جا بر درت افتاده می گوید رضا

السلام ای شمس! محتاج نگاهی مانده ایم
در شب تاریک و مرداب سیاهی مانده ایم

یک نظر کن تا که از دیوار ظلمت رد شویم
شاهد «نورٌ علی نورِ» تو در مشهد شویم

شاعر : قاسم صرافان



صفحه قبل صفحه بعد