من باغبانم اما
گلهایم از جفا سوخت
در بین خیمه ها سوخت، واویلا
من حجت خدایم
که حرمتم شکستند
دستم ز کینه بستند، واویلا
غربتم با، اشک و خون شد تفسیر
دست و پایم، بسته شد در زنجیر
من غریبم، آه و واویلتا
--
با اذن من در عالم
گردد خورشید و افلاک
می روید لاله از خاک، واویلا
اما باید ببینم
میخورد ظالمانه
ناموسم تازیانه، واویلا
دیده ام با، خاطری افسرده
کاروانی، همه سیلی خورده
من غریبم، آه و واویلتا
--
کی میرود ز یادم
بوسه بر جسم بی سر
دفن آن پاره پیکر، واویلا
با بوریا شده جمع
آن زخم بی شماره
آن جسم پاره پاره، واویلا
دیده ام با، داغ بی اندازه
روی زخمش، جای نعل تازه
من غریبم، آه و واویلتا
میثم مومن نژاد
1396/7/24
صفحه قبل
صفحه بعد