گلى که باغ رسالت از او معطر بود
کنار غنچه ى خونین خویش، پرپر بود!
به یاد خانه ى تاریک بانویى سوزم
که شعله هاى چراغش، از آتش در بود!
نداشت بیشتر از هیجده بهار، اما
مصیبتش ز همه انبیا فزون تر بود!
کجا روم؟به که گویم؟ که: نیلى از سیلى
عذار عصمت پروردگار داور بود!
در آفتاب، بریدند سایه بان کسى
که رحمتش به سر خلق، سایه گستر بود!
کنار قبر پدر با کنایه مى گوید:
نشان اجر رسالت به دست دختر بود!
پى دفاع ولایت، شکست آن دستى
که بر رخش اثر بوسه ى پیمبر بود!
به کودکى شده بانوى خانه بى زینب
که آستانه ى او، قتلگاه مادر بود!
غلامرضا سازگار (میثم)
1391/1/23
صفحه قبل
صفحه بعد