تیره گی با جلوهی داور نمی دانم چه کرد
غم به جان دخت پیغمبر نمی دانم چه کرد
شعلهی آتش چو از بیت خدا بالا گرفت
باغبان با غنچهی پرپر نمی دانم چه کرد
از صدای نالهی زهرا، مدینه گفت آه
این صدا با ساقی کوثر نمی دانم چه کرد
سینهی دخت نبی آیینهی وحی خداست
با چنین آیینه میخ در نمی دانم چه کرد
بر سر یک بانوی تنها، چهل نامرد ریخت
این ستم با فاتح خیبر نمی دانم چه کرد
فاطمه دنبال حیدر، زینب از دنبال وی
مادر افتاد از نفس، دختر نمی دانم چه کرد
دست قنفذ رفت بالا بازوی زهرا شکست
دست های بستهی حیدر نمی دانم چه کرد
با نگاه دو کبوتر بچّهی بی بال و پر
در میان دشمنان، آذر نمی دانم چه کرد
سالها «میثم»، علی در خانهی بی فاطمه
بی کس و تنها و بی یاور نمی دانم چه کرد
غلام رضا سازگار
1402/8/18
صفحه قبل
صفحه بعد