وقتش شده غسلت دهم زهرا! چگونه؟!
گفتی که در شب، یکه و تنها، چگونه؟!
با کودکانت گفته ام آرام گریند
با دیدن پهلوی تو اما چگونه؟!
هرچند با من از غم کوچه نگفتی
پیداست از این صورتت کآنجا چگونه…
یا مصطفی! او را امانت داده بودی
حالا ببین پس میدهم او را چگونه!
یا مصطفی! من پای عهدم صبر کردم
اما کنون در ماتم زهرا چگونه...؟!
زهرا! حسن. زهرا! حسینت را نظر کن
رحمی نما! دل می کنی از ما چگونه؟!
رفتی ولی یار غریبی های حیدر!
زنده بماند حیدرت حالا چگونه؟!
امیر یوسفی مقدم
1393/12/13
صفحه قبل
صفحه بعد