Back Home

اشعار محمل

اشعار اهل بیت علیه السلام


عید است ولی عید قیام بشریت
در پرتو میلاد امام بشریت

با دست کرم ذات خداوند تعالی
زد سکه ی اقبال به نام بشریت

از خم طهورا که خدا ساقی آن است
با دست خدا پر شده جام بشریت

امشب ببر ای باد صبا پیشتر از صبح
بر سامره پیوسته سلام بشریت

عالم همه جا وادی طور است ببینید!
در دست حسن مصحف نور است ببینید
---
خیزید همه سوره ی والشمس بخوانید
گل در قدم مهدی موعود فشانید

از جام شرابی که خدا ساقی آن است
پیوسته بنوشید و به یاران بچشانید

تنها نه فقط شب، شبِ مهدی‌ست، بگویید
میلاد ائمه است بدانید بدانید

خیزید و ببندید همه بار سفر را
محمل به سوی کعبه ی مقصود برانید

امشب خبری خوش به بنی‌فاطمه آمد
بوی گل نرگس به مشام همه آمد
---
عید ملک و جن و بشر باد مبارک
بر شانه ی خورشید قمر باد مبارک

طوبای امید همه خوبان جهان را
در نیمه ی این ماه ثمر باد مبارک

آوای خدا می‌شنوم از لب مهدی
این زمزمه بر مرغ سحر باد مبارک

پیغام خدا را برسانید به نرگس
کای مادر فرخنده! پسر باد مبارک

ای خیل ملک پیش روی مادر مهدی
آیید و بگردید به دور سر مهدی
---
دیدید همه کعبه ی روح شهدا را
دیدید همه آینه ی غیب‌نما را

دیدید همه بر سر دست حسن امشب
هنگام سحر صورت مصباح‌ هدی را

امشب همه بار سفر سامره بستیم
داریم به دل شوق تماشای خدا را

از مرغ سحر با گل لبخند بپرسید
کی دیده در آغوش سحر شمس ضحی را

یاران! شب عید آمده بیدار بمانید
باید همه از فاطمه عیدی بستانید
---
این جان جهان، جان جهان، جان جهان است
این روح روان، روح روان، روح روان است

این چارده آیینه جمال است به یک حسن
آنجا که عیان است چه حاجت به بیان است

این ختم ائمه است بدانید بدانید
چونان که نبی خاتم پیغامبران است

گر کفر نباشد بگذارید بگویم
چشمان خدا بر مه رویش نگران است

هر لحظه پدر شیفته ی تاب و تب اوست
ناخورده لبن آیه ی قرآن به لب اوست

این است که دادند امامان خبرش را
داده است خدا مژده ی فتح و ظفرش را

تا آیه ی قرآن به لبش بود، ملایک
دیدند به لب خنده ی شوق پدرش را

ای کاش نبی بود که بوسد چو حسینش
تنها نه دهان بلکه ز پا تا به سرش را

جاءالحق بازوش که دیدید ببینید
نقش زهق‌الباطل دست دگرش را

این نور دل فاطمه فرزند حسین است
بر لعل لبانش گل لبخند حسین است
---
ای خلق جهان منتظر روز ظهورت!
پیوسته زمان منتظر روز ظهورت

هم در غم هجران تو پیران همه مردند
هم نسل جوان منتظر روز ظهورت

بلبل سر هر شاخه غزلخوان فراقت
گل‌های خزان منتظر روز ظهورت

تو یوسف گم‌گشته ی اسلام چو یعقوب
با قد کمان منتظر روز ظهورت

یعقوب به ما مژده دهد آمدنت را
از مصر شنیدیم بوی پیرهنت را
---
ای دست خدا! دست خدا یار تو باشد
بازآ که حرم عاشق دیدار تو باشد

بازآ که حسین‌بن‌علی چشم به راه است
بازآی که عباس علمدار تو باشد

تو یوسف زهرایی و صد یوسف مصری
سردرگم و جان بر کف بازار تو باشد

بازآی که هفتاد و دو سرباز حسینی
دلباخته ی مکتب ایثار تو باشد

تو پاسخ فریاد امام شهدایی
تو منتقم خون امام شهدایی
---
بازآی که آیین پیمبر به تو نازد
بازآ که علی، فاتح خیبر به تو نازد

روزی که بگیری به کفت تیغ علی را
آن روز ببینند که حیدر به تو نازد

روزی که ز قبر، آن دو نفر را تو درآری
حق است که صدیقه ی اطهر به تو نازد

آن روز ببینند همه با گل لبخند
بر شانه ی بابا علی‌اصغر به تو نازد

ای وسعت ملک ازلی محفل نورت
ما عید نداریم مگر روز ظهورت
---
از لاله ی زخم شهدا خنده برآید
کای منتظران! منتظران! منتَظَر آید

از چار طرف چشم گشایید به کعبه
تا سوی حرم حجت ثانی‌عشر آید

این یکه سواری که نهد روی به کعبه
مهدی‌ست که از بهر نجات بشر آید

چشم همه روشن که به فرمان الهی
از پیرهن یوسف زهرا خبر آید

«میثم» چه نکو گفت تو را دوست که شاید
این یار سفر کرده همین جمله بیاید


1391/4/8
صفحه قبل صفحه بعد