باز به بیت مصطفی بتول دیگر آمده
رسول را سول را، دوباره کوثر آمده
بتول را بتول را، یگانه دختر آمده
حسین را حسین را، خجسته خواهر آمده
رضا و حلم و صبر را، بزرگ مادر آمده
شهید را شهید را، پیام آور آمده
ائمه را ائمه را، چراغ انجم است این
دختر اوّل علی، بتول دوّم است این
--
کوثر کوثر نبی، آیه ی رحمت آمده
دختر دختر نبی، مادر خلقت آمده
زهره ی زهره ی علی، اختر عصمت آمده
شمسه ی شمسه ی حیا، یا مه عفت آمده
حبیبة الله است و از مام محبت آمده
ولیة الله است و در بیت ولایت آمده
آینه ی محمّدی (ص) طلعت دلربای او
در او خلاصه می شود حسین و کربلای او
--
علیست زیب هستی و، زینت اوست دخترش
زهم گشوده دست دل چو جان گرفه در برش
بوی بهشت یافته، از دم روح پرورش
فاطمه بوسه می زند، به عارض منوّرش
بال زند سوی حسین، از سر دوش مادرش
سلام ما درود ما، به زینب و برادرش
بهشت بود و هست او، اسیر و پای بست او
عجب مدار اگر علی، بوسه زند به دست او
--
قدر به حکم او ولی ، رضا به هر قضاست او
پس از بتول، بانوی خانه ی مرتضی است او
بلکه به جای مادرِ امام مجتبی است او
مونس و یار و یاورِ شهید کربلاست او
خطا به خوان کبریا، زبان انبیا است او
به عصمت خدا قسم، که عصمت خداست او
یاد کند زفاطمه کمال و پارسائی اش
رجال دهر شاهد سیّدالنّسائی اش
--
فهیمه ای که کس بر او نیافته مفهّمه
علیمه ای که از ازل، نداشته معلّمه
جلوه گر از وجود او، هر آنچه داشت فاطمه
بوسه به پای او زند، مدینه ی مکرّمه
دعای اهل آسمان، خطابه های او همه
کلام او زمحکمی، چو آیه های محکمه
چه در سفر چه در حضر، چه در میان قافله
قضا نشد زحضرتش، شبی نماز نافله
--
ای شرف بلند خون، هماره از پیام تو
وی که گرفته آبرو، شهادت از قیام تو
سکّه ی صبر را خدا، نقش زده به نام تو
مفتخر از وجود تو، رسول و باب و مام تو
زنده کنار قتلگه، به صبر تو امام تو
نطق تو در سکوتت تو، تیغ تو در نیام تو
تو در قیام کربلا، قیامت آفریده ای
تو از دم پیغمبری، امامت آفریده ای
--
تو در سخن پیمبرِ کلام وحی بر لبی
تو با پیام کشتگان، حیات بخش مکتبی
تو در دل خرابه ها، چو قرص ماه در شبی
تو بر هلال نوک نی، به شهر کوفه کوکبی
تو زیب دامن نبی، تو زین امّی و ابی
تو زینبی تو زینبی تو زینبی تو زینبی
نه ساره ای نه هاجری، نه آسیه نه مریمی
چو مادرت سیّدة النّساء کلِّ عالمی
--
توئی که بهر کربلا، وجودت آفریده شد
توئی که در خطابه ات، تمام وحی دیده شد
توئی که با رسالتت، پیام حق شنیده شد
توئی که با اسارتت، بساط ظلم چیده شد
توئی که با عدالتت، نخل ستم بریده شد
اگر چه سرو قامتت، زبار غم خمیده شد
به جسم و جان سرکشان، ریخت شرار نطق تو
حسین سرفراز شد، به ذوالفقار نطق تو
--
پیمبر است جدّ تو، بتول دیگرش توئی
بتول مفتخر از آن، که ناز پرورش توئی
علی ست غرق و جد و شور از این که دخترش توئی
حسن بتو است سرفراز، از اینکه خواهرش توئی
حسین بر تو متّکی، که یار و یاورش توئی
شهید اگر شهید شد، پیام آورش توئی
به مصطفی به مرتضی، به مجتبی به فاطمه
که از تواند مفتخر، ائمّه ی هدی همه
--
تو در میان سلسله، گره گشای عالمی
تو با گلوی خشک خود، حیات بخش آدمی
تو عصمت مصوّری، تو غیرت مجسّمی
تو با کلام جان فزا، دم مسیح را دمی
تو یک رسول وحی خون، تو یک کتاب محکمی
تو در زمین شام هم، چراغ عرش اعظمی
ستاره فرش منزلت، ماه چراغ محفلت
که آفتاب فاطمه، گشته به دور محملت
--
سلام بر تو ای کسی، که صبر شد حقیر تو
ندیده بعد فاطمه، جهان زنی نظیر تو
به پیر عقل رهنما، دو کودک صغیر تو
حسین چشم دوخته، به طلعت منیر تو
صدای زنده ی علی، به صوت دلپذیر تو
اسیر شام بودی و، یزید شد اسیر تو
پرچم فتح کربلا، از تو در احتزاز شد
به همّت بلند تو، حسین سرفراز شد
--
منم منم که میثمم، گدای موی زینبم
هماره دست التجا، بود به سوی زینبم
خدای داده آبرو، به آبروی زینبم
مرثیه خوان کربلا، قصیده گوی زینبم
پرده هماره مرغ دل، در آرزوی زینبم
در ازدحام حشر هم، به جستجوی زینبم
به جان مادرش قسم، اگر کند نظاره ام
سزد جهیم باغ گل، شود به یک اشاره ام
غلام رضا سازگار
1395/11/8
صفحه قبل
صفحه بعد