سرشار از ترانه ی یک رود جاری ام
امروز در نهایت امّیدواری ام
احساس می کنم که به دریا بدل شدم
احساس می کنم که بر این خاک جاری ام
یک لحظه شادمانم و یک لحظه غرق اشک
لبخند ناگهانی ابر بهاری ام
با دست خالی آمده ام محضر شما
رحمی کنید بر من و بر این نداری ام
دست دلم دخیل پر چادر شماست
بانو چه دیدنی است من و بی قراری ام
یک عمر دوستدار حسین تو بوده ام
حتماً به این دلیل تو هم دوست داری ام
فانی ولی به لطف شما جاودانه ایم
خدمتگزار بانوی این آستانه ایم
--
از روشنای عرش طلوعی دگر رسید
حوریه ای دوباره به شکل بشر رسید
این بار چندم است که در باغ اهل بیت
طوبای فاطمیِّ علی را ثمر رسید
بانو تو آمدی و به شام سیاه ما
از فیض گام های تو نور سحر رسید
امشب خود خدا به علی هدیه می دهد
تو آمدی و زینت قلب پدر رسید
تو آمدی که دور برادر بگردی و
اینگونه شد مدار فلک را قمر رسید
تو آمدی به خاطر تنهایی حسین
یعنی برای کرب و بلا همسفر رسید
ما با حسین شور تماشا گرفته ایم
امشب میان زینبیون جا گرفته ایم
--
خورشید صبح گاهی بامت حسین بود
بعد از دو هفته ماه تمامت حسین بود
هر دفعه که برادرت از راه میرسید
از فرط شور و شوق سلامت حسین بود
یک راستای نور وجود تو زینب است
نوری که در مسیر امامت حسین بود
ساده ترش شد این که نوشتیم زینب و
دیدیم در حقیقتِ نامت حسین بود
در ذیل خطبه های فصیحت مورخان
آورده اند تکه کلامت حسین بود
در خانواده ای که واژه ی برخاستن علی است
از کودکی، ذکر قیامت حسین بود
خواهر اگر توئی و برادر اگر حسین
نادیده ام برادر و خواهر در عالمین
--
حتی اگر که مدح تو را صد کتاب کرد
کی میشود فضائل تان را حساب کرد
چشم من آن گلی که به حسرت شکفته است
باید به لطف گام تو گل را گلاب کرد
حتی بیان نام تو اعجاز میکند
این اسم سیئات مرا هم ثواب کرد
هر حاجتی که پیش خداوند برده ام
گفتم به حق زینب و او مستجاب کرد
آیینه ی تمام قد حُجب فاطمه
خورشید را طلوع رخت در نقاب کرد
ای خواهر کریم مدینه فقیر را
یک گوشه از کرامتت عالی جناب کرد
تو آسمان ترینی و بالا تر از تو نیست
ای خانمی که هیچ کس آقاتر از تو نیست
--
ای لحن خطبه های تو شیواتر از همه
مضمون جمله های تو گویاتر از همه
تعریف داغ در نظرت جور دیگری ست
ای کربلا به چشم تو زیباتر از همه
حتماً تمام واقعه را خوب دیده ای
ظهری که بود جای تو بالاتر از همه
اما کسی ندید که نفرین کنی چرا
ای آن که ربنای تو گیراتر از همه
ظهری که سی هزار نفر بود و یک نفر
افتاده بود زخمی و تنهاتر از همه
ظهری که در هجوم به گودال تیر و تیغ
پیچیده می شدند و معماتر از همه....
....این بود که تنش به چه جرمی کفن نداشت
بر روی خاک بود و سری در بدن نداشت
--
شاید که ارث تو پیغمبری نبود
در شام و کوفه روی تو خاکستری نبود
پس هاله ی نور تو آنجا چه کاره بود؟
راوی دروغ گفته سرت معجری نبود
بانو قسم به خون دهان برادرت
بزم شراب جای چنین خواهری نبود
با تو بنای گریه و زاری نداشتم
اما اگر که مادرتان بستری نبود
امروز با نفس زدنش خون نمی گریست
دیروز اگر جسارت میخ در نبود
جاری شده ست خون دل از دیده ی ترم
آمد دوباره فاطمیه، وای مادرم
حسین رستمی
1395/11/8
صفحه قبل
صفحه بعد