Back
Home
اشعار محمل
اشعار حضرت ابوالفضل العباس (ع)
صفحه اصلی
ابالفضل العباس
2
3
جمال حق ز سر تا پاست عباس
خبر اومد تو خیمه مشک عمو دریده
خورشید بَرَد سجده به خاک در عباس
بسکه عطشانند آل فاطمه
خدایا شرح غم خواندن چه سخت است
امیر مه لقایی یا ابا الفضل
حلّه ام احرام خون تلبیه ام زمزمه
آبی نبود اگر که تو سقا نمی شدی
مشک برداشت که سیراب کند دریا را
در کنار علقه سروی زپا افتاده است
چشمم از اشک پر و مشک من از آب تهی ست
ای حرمت قبله ی حاجات ما
کرامت قطره آبی از یم اوست
سقا به آب، لب ز ادب آشنا نکرد
مشک بر دوش به دریا آمد
سقای دشت کربلا ابالفضل
هرچه داریم همه از کرم عباس است
بر لب آبم و از داغ لبت می میرم
یاس را احساس معنا مى کند
عطش بود و عباس بود و مشکى پر آب
این آبها که ریخت، فدای سرت که ریخت
رفتی و با رفتنت چه بر سر من رفت
برو که زودتر از آفتاب برگردی
فروغ بخش دل بی قرار ما عباس
به تیغ قهر زدی خاندان مادری ات را
تا تو بودی خیمه ها آرام بود
دوبیتی
بود امیدم تا مرا یاری کنی
آن یکی بوسید دستش، دیگری بوسید پایش
وعده ای داده ای و راهی دریا شده ای
باز در معرکه ها نوبت جولان شده است
ای علمدار سپه کو علمت
2
3