Back
Home
اشعار محمل
اشعار حضرت علی اصغر (ع)
صفحه اصلی
علی اصغر
2
من خودم تیر از گلویت میکشم
تیر نگذاشت که یک جمله به آخر برسد
الا ای تیر با من قطع کردی گفتگویش را
ای اهل کوفه رحمی این طفل جان ندارد
از توی خیمه ها هنوز، صدای لالایی میاد
سلام ما به حسین و علی اصغر او
خودم دیدم به پشت خیمه ای وای
مادر به جای آب ز شرم تو آب شد
همچو روی طفل من بی رنگ و رو مهتاب نیست
بالا نشسته است که پیغمبرش کنند
ای که گرفتی به دوش، بار غم و بار عشق
در شکنج زلف جانان، پیچ و تاب من تویی
ناله بر آورد کای شاخه ی ریحان من
دوبیتی
چگونه خاک بریزم به روی زیبایت
بروی دست پدر جان به ره جانان داد
لب به لب می زنی و شعله وری ز جگر می سوزی
دید اصغر غربت باب نکوی خویش را
بگو که یک شبه مردی شدی برای خودت
ای ماه به خون خضاب اصغر
تو رادادند از پیکان به جای شیر آب اصغر
به کف چون جان گرفتم تا کنم تقدیم جانانت
بر روی دست باب تلظّی بهانه بود
الا اهل حرم من از یم خون، گوهر آوردم
ذبیح من! که زخم تو به خون بخشیده زیبایی
طفل همیشه عاشق، سرباز شیرخواره
ز ابر خیمه، اگر ماه روی باب ببینم
مادر نه طفل تشنه خود را به باب داد
اگر چه عمر جاویدان گرفتی
خون خورم در غم آن طفل که جای لَبَنَش
2