Back
Home
اشعار محمل
اشعار دروازه کوفه
صفحه اصلی
دروازه کوفه
صوت قرآنم تو صبرم را ربود از دل، حسین
لبهای تو مگر چقدر سنگ خورده است؟
ای سرت چون ماه سرگردان به روی نیزه ها
آفتاب محشر کبراست، روی نیزه ها؟
آفتابا هلال ماه شدی
کوفیان خون به دل خون شده ما نکنید
این همه انگشتها بالا ز چیست؟!
عیسی شدی که این همه بالا ببینمت
نکند کوفه تو را پیر کند
آورده ام در شهرتان خاکسترم را
چون پیش چشمشان سر شه بر سنان گذشت
به عالم صبر را آموخت زینب
آفتاب است و زمین آتش سوزنده شده
از قوم ما زنی به اسارت نرفته بود
طعم شیرین ذکر شور حسین!