زهر اگر بر جگر سوخته ی ما افتاد
قرعه ای بود و به نام من تنها افتاد
آه از این عمر که تکرار غمی سنگین بود
وای از این شعله که در دامن دریا افتاد
به عزای خانه ی من رحم نکردند این قوم
باز آتش به در خانه ی زهرا افتاد
باز هم سوختن خانه تماشا کردن
باز از غربت ما خنده به لبها افتاد
باز انگار مغیره به سراغم آمد
کار قنفذ به کشیدن به تماشا افتاد
موسفیدم، همه دیدند ولی می بردند
هیچ کس هیچ نگفت از نفس آقا افتاد
1391/06/20
صفحه قبل
صفحه بعد