بر جان آفرینش منصور زد شراره
قلب امام را کرد با زهر پاره پاره
شوّال شد محرّم بالله قسم از این غم
باید که ناله خیزد از قلب سنگ خاره
بر آن عزیز حیدر این بود ارث مادر
کز خانه اش به گردون بالا رود شراره
در بین راه آن شب جانش رسید بر لب
از بس که دید آزار از خصم دون هماره
او روی زین نشسته این با دو دست بسته
این پشت سر پیاده او پیش رو سواره
یا مصطفی! نگاهی از دل بر آر آهی
بر پاره ی تن خود یک لحظه کن نظاره
با قتل صادق تو قرآن ناطق تو
داغ تو در مدینه تکرار شد دوباره
دشمن شراره اش ریخت در سینه لحظه لحظه
منصور بارها کرد بر قتل او اشاره
هر چند دخترانش دیدند داغ بابا
دیگر نبردشان خصم از گوش گوشواره
گردید ماه رویش در ابر خاک، پنهان
دیگر نداشت بر تن از زخم ها ستاره
«میثم» امام صادق مظلوم از این جهان رفت
با رنج بی حساب و با درد بی شماره
حاج غلام رضا سازگار
1392/6/11
صفحه قبل
صفحه بعد