مادر بیا که گیرد مرغ دلم بهانه
گیرد بهانه تو با ذکر عاشقانه
مادر بیا نظر کن کز باب خانه من
از فتنه زمانه آتش کشد زبانه
منصور بهر جلبم مأمور می فرستد
کز بهر بردن من آید زبام خانه
پای پیاده شبها دشمن به سوی مسلخ
از خانه ام کشاند با ضرب تازیانه
منصور بی مروت گردد چو روبرویم
شمشیر بهر قتلم دارد به کف شبانه
گاهی کند تعارف بر من شراب و گاهی
خواهد ز من بخوانم اشعار عارفانه
با زهر کینه آخر آسوده شد دل من
از ضرب و شتم دشمن از کینه زمانه
از درگه خدایم این است آرزویم
همسایه با تو باشم با قبر بى نشانه
1388/7/19
صفحه قبل
صفحه بعد