Back
Home
اشعار محمل
حضرت زهرا سلام الله علیها
صفحه اصلی
حضرت زهرا
نه همی سوزد دلم سوخته جان و تن من
نه تنها روز کس بر دیدن زهرا نمی آید
رفتنت خانه خرابم میکند
ای بال و پر شکسته مرا بال وپر مبند
رخ مپوشان ز من و فرصت دیدار مگیر
نبی به بوی بهشتیّ تو ارادت داشت
زیر این چرخ علی دوست تر از فاطمه نیست
1گل بر من و جوانی من
2گل بر من و جوانى من
به بستر فاطمه افتاده و،مولا پرستارش
کسی این روزها از حال بیمارم نمی پرسد
بیمارت ای علی جان، جز نیمه جان ندارد
چرا مادر نماز خویش را بنشسته می خواند
من یک زره برای جهازش فروختم
مگر ز اهل مدینه چه دیدى اى مادر؟
دیگر کسی نمیزند از بیتِ ما دری
جان مادر! بیشتر از ما چرا گرید حسن؟
کو به کو منزل به منزل دیده را دریا کنم
دلم از خون شده دریا و، چشمم چشمه ی جویی
دیده شد دریای اشک و عقده از دل وانشد
مظلومی علی زده آتش بجان من
دشمنت برده از چشمان مادر خواب را
دیگه کسی تو مدینه سراغ زهرا نمی یاد
تا چند کشم هر سو این قد کمانی را
مادر دلم گرفته، بگو راه چاره چیست؟
جگرم خون و دلم سر به گریبان علی است
مادر نگو که حال تو بهتر نمی شود
شمع من سوسو مزن حیدر خجالت می کشد
ای سرخی شفق ز رخ لاله فام تو
اشک از دیده ی خونبار بیفتد سخت است
چون دعا گویم که برخیزد ز بستر یار من
چشمی شبیه چشم تو گریان نمی شود
اگر زردم، اگر خشکم، درخت رو به پاییزم
با سینه ی شکسته علی را صدا مکن
نهان ز من ز چه رو، رویِ نیلفام کنی؟
سه ماه می شود این چشم ها نخوابیده ست